- آخ آخ خراب شد! ولش کن… از اول مینویسم.
- هنوز فرصت خوبی برای شروع کردن پیدا نکردم. باید صبر کنم…
- تجهیزات لازم برای ساخت کلیپهای آموزشی رو ندارم. با گوشی که نمیشه پول درآورد! تجهیزات مهمه!
- باید همه نکتههای کتابی که میخونم رو یاد بگیریم. این کار سختیه. برای همین فعلا کتاب نمیخونم!
- اگه انجامش بدم و بقیه خوششون نیاد چی؟ اصلا پشیمون شدم. بذار برای یه فرصت مناسب. الان وقتش نیست!
اگر نشانهای از موارد بالا در زندگی، کار و لحظههای عمرتان دیده میشود، شما دچار دام «کامل گرایی» شدهاید؛ اما کامل گرایی چیست؟ آیا منظور از این واژه، همان کمال گرایی است؟ چه راههایی برای خلاص شدن از دردسرهای کامل گرایی وجود دارند؟ در این گفتار به تکتک این موارد پاسخ میدهیم. اگر در ذهنتان امید و آرزوهای فراوانی دارید اما قدرتی برای شروع کردن پیدا نمیکنید، حتما تا پایان این ماجرا ما را همراهی کنید. چه بسا شما هم جایی در میان کامل و کمال، گیر افتاده باشید!
» کمال گرایی چیست، کامل گرایی چیست؟
«کمال گرایی» نوعی ویژگی است که البته این مورد هم دو نوع مثبت و منفی دارد. چیزی که ما در این گفتار با آن سر و کار داریم، نوع مثبت آن است. نوع منفی این ویژگی، دست کمی از کامل گرایی ندارد. کمال گرایی به معنای «تعیین کردن اهداف بزرگ و انجام دادن اقدامهایی واقعی برای رسیدن به آن اهداف» است. اجازه بدهید مثالی برایتان بزنیم.
تصور کنید که شما هدف خودتان را افزایش ۶۰ درصدی درآمدتان ظرف شش ماه آینده در نظر میگیرید و برای رسیدن به این هدف، دست به برنامهریزی و تلاش میزنید. کمکم و حتی شاید در بازهای کمتر از آن مقداری که در نظر گرفتید بتوانید به هدف خودتان برسید و این بار خیز را برای هدف بزرگ بعدیتان بر میدارید.
اما ماجرای کامل گرایی فرق میکند. کامل گرایی از بیرون برای خودش چهرهای موقر و با کلاس درست کرده اما از درون، فردی خبیث است که با تمام قدرتش به دنبال راههایی برای دور کردن ما از اهدافمان میگردد. وقتی درگیر کامل گرایی میشویم، نمیتوانیم به هیچ هدفی برسیم، چون میخواهیم همهچیز از همان ابتدا عالی و منحصر به فرد باشد؛ مثلا:
- هرگز کسب و کار خودمان را به راه نمیاندازیم چون همین الان چند میلیارد تومان برای افتتاح دفتر شرکتمان در کشورهای دیگر نداریم!
- هرگز کتابی که دوست داریم بنویسیم را شروع نمیکنیم. چون هنوز به طور کامل با شخصیتهای کتابمان آشنا نشدهایم و تازه هنوز آن انتشارات بینالمللی که بتواند از عهده چاپ اثر خارقالعاده ما بر بیاید را پیدا نکردهایم!
- هرگز ورزش کردن را شروع نمیکنیم. چون تردمیل آخرین سیستم یا دیگر تجهیزات برند را در خانه نداریم. باشگاه خیلی خوب و درجه یکی هم در اطرافمان وجود ندارد.
- هرگز به دنبال رژیم غذایی و تناسب اندام نمیرویم. چون هنوز زمان مناسب برای رژیم گرفتن را پیدا نکردهایم. تازه، هنوز یک پزشک حاذق هم به ما زنگ نزده است تا از ما خواهش کند زیر نظر او رژیم بگیریم.
- همیشه با کلکسیونی از ترسها زندگی میکنیم. چون ما از شکست خوردن، قضاوت شدن توسط دیگران، سر در آوردن از نظر دیگران در مورد خودمان، نقد شدن و موارد بسیاری از این دست، هراسان هستیم.
در کنار تمام این موارد، ما از دوست داشتن خودمان فاصله میگیریم و حتی گاهی به بدترین دشمن خودمان تبدیل میشویم. چون دنیایی در ذهنمان میسازیم که حاضر نیستیم برای واقعی کردن آن روی زمین، کاری بکنیم. از آن طرف به دلیل دست نیافتن به دنیای ذهنیمان در اندوه و افسردگی به سر میبریم.
اما یک کمال گرا، تمام تلاشش را میکند تا دنیای ذهنیاش را روی زمین به وجود بیاورید. او زمین میخورد، اشتباه میکند اما دست آخر یاد میگیرد که چطور رویاهایش را به واقعیت تبدیل کند. کائنات هم در طول این مسیر با او همراه هستند و بهترین آدمها، اتفاقها و جریانها را برای کمک به او پشت سر هم قطار میکنند. در حقیقت، کمالگراها در حرکت هستند اما کاملگراها در جایی که ایستادهاند درجا میزنند و هیچوقت حتی یک قدم هم رو به جلو بر نمیدارند.
لازم نیست حتما عالی باشی تا شروع کنی، ولی حتما باید شروع کنی تا بتوانی عالی باشی.
زیگ زیگلار
» کدام گروه، موفقیت را ملاقات میکنند؟ کمالگراها یا کاملگراها؟
بدون شک، کاملگراها همیشه در آرزوی موفقیت خواهند سوخت. چون هرگز راهی برای رسیدن به آن پیدا نخواهند کرد؛ اما کمالگراها جایی منتظر نمیمانند تا کسی به آنها تعارف کند و تازه در مسیر رسیدن به موفقیت دلخواهشان قدم بردارند. آنها حرکت کردن را از همان لحظهای که هدفشان را در ذهن به تصویر کشیدند آغاز کردهاند.
چگونه میتوانیم از کویر کامل گرایی به دشت کمال گرایی مهاجرت کنیم؟
این همه را گفتیم تا به اینجا برسیم. دانستن اینکه ما کاملگرا هستیم یک طرف قضیه و پیدا کردن روشهایی که بتوانیم با کمک آنها از دست این دردسر رها شویم در طرف دیگر این ماجرا ایستاده است. به همین دلیل، در این بخش چند پیشنهاد برایتان آوردهایم. به این موارد به چشم یک نقطه شروع نگاه کنید و در طول مسیر، روشهای شخصیساز شده خودتان را بسازید.
- به گوش ذهنتان سیلی بزنید
متاسفانه یا خوشبختانه گاهی تنها راه بیدار کردن ذهنی که خودش را به خواب زده، خواباندن یک کشیده آبدار زیر گوشش است. از آنجایی که ما نمیتوانیم از قدرت دستانمان برای بیدار کردن ذهنمان استفاده کنیم باید از جهتی به سمتش برویم که با همان، ما را درگیر کامل و کمال کرده است! یعنی اطلاعات!
سری به زندگینامه افراد بسیار موفق بزنید، ماجراهای زندگیشان را بخوانید، شکستهایشان، دردسرهایی که کشیدند، راههایی که پیدا کردند و حتی پیشنهادهایی که به دیگران میدهند. آیا شما با کامل گراییتان توانستهاید یک دهم آنها اقدام داشته باشید؟ متاسفانه ماهیت کامل گرایی، توقف کامل است.
به همین دلیل این پرسش یک پاسخ بیشتر ندارد و آن هم «خیر» است. بنابراین، باید به طور مداوم و هر روز چند بار به ذهنتان نشان دهید که واقعا هیچ زمان مناسب و هیچ موقعیت، انسان یا مکان تمام عیاری وجود ندارد که از ابتدا عالی باشد. ما چارهای جز شروع کردن با چیزهایی که داریم نداریم؛ اما این بدان معنا نیست که باید تا انتها با همین مواد اولیه اندک و پر از عیب و نقص سر کنیم. بلکه باید از آنها برای ساخت چیزهای عالی که در ذهنمان نقش بستهاند کمک بگیریم. چیزهایی که در ابتدای مسیر میبینید، فقط دستگرمی هستند. آنها را بردارید و زندگی باشکوه خودتان را معماری کنید.
- یک رسالت برای زندگیتان در نظر بگیرید
انسان وقتی احساس زنده بودن میکند که بداند کار و زندگیاش برای خودش یا دیگران ارزشی به وجود میآورد و مفید است. وقتی کامل گرایی دو دستی یقهمان را گرفته باشد، هرگز راهی برای مفید بودن پیدا نمیکنیم. در نتیجه، باید از در دیگری وارد این ماجرا شویم و قبل از اقدام کردن، یک رسالت برای خودمان تعریف کنیم.
مثلا میتوانیم رسالت خودمان را کمک کردن به رشد انسانهای دیگر بگذاریم یا برداشتن قدمی واقعی برای راحتتر کردن زندگی مردم در یک جنبه خاص یا حتی شاد کردن آنها. وقتی رسالتتان را انتخاب کردید، به هنگام برداشتن هر قدم و به ویژه زمانی که سر و کله کامل گرایی پیدا میشود آن را بارها و بارها با خودتان تکرار کنید. اگر صبوری کنید در طول زمان، قدرت شما بر قدرت زورگوی کمالطلب درونتان میچربد و شما به جایگاه قبلی خودتان یعنی پادشاهی ذهنتان برمیگردید.
کمپانیهای بزرگ شروع به کار میکنند چون مؤسسان آن میخواهند دنیا را تغییر دهند؛ نه اینکه به سرعت پول در آورند.
گای کاوازاکی
- از قانون پارکینسون استفاده کنید
به احتمال زیاد با این قانون آشنا هستید. بر اساس قانون «پارکینسون» کارها به اندازه زمانی که برایشان در نظر میگیریم، کِش پیدا میکنند! شاید بپرسید: «دانستن این ماجرا چه ربطی به کامل گرایی داشت؟» متاسفانه اولین، گرانترین و کمیابترین چیزی که کمالطلبها آن را به باد فنا میدهند، زمان است؛ مثلا برای انجام یک کار که با تمرکز میشود آن را ظرف ۱۵ دقیقه تمام کرد، یک روز تمام وقت میگذارند و دست آخر هم شاید از نتیجهای که به دست آوردهاند خوششان نیاید و بزنند آن چیز را از بیخ و بُن خراب کنند.
برای جلوگیری از این وضعیت باید برای انجام کارهایتان یک بازه زمانی مشخص را در نظر بگیرید و خودتان را مجبور کنید تا در آن بازه تعیین شده کارتان را به سرانجام برسانید. البته منظور ما این نیست که ناگهان خودتان را لای منگنه بگذارید و به یکباره بخواهید کاری یک روزه را ظرف دو ساعت انجام دهید. چون در آن صورت ذهنتان از دستتان فرار میکند و آن هنگام است که تماشای تَرَک دیوار برایتان جذابتر از انجام آن کار میشود.
باید این تعیین چهارچوب زمانی را کمکم برای خودتان اجرا کنید و در پایانش برای خودتان یک جایزه هم در نظر بگیرید. ذهن ما از جایزه خیلی خوشش میآید. البته در مورد جایزه هم نباید دکمه کامل گرایی خودتان را روشن کنید. میتوانید جایزه خودتان را دیدن یک فیلم سینمایی، گوش دادن به یک آهنگ یا حتی خوردن یک استکان چای دم کرده قند پهلو در نظر بگیرید. جایزه شما باید چیزی باشد که با کمترین هزینه و در کوتاهترین زمان، شما را خوشحال کند.
- در مقابل نقد شدن، صبور باشید
هیچ کس دوست ندارد که توسط دیگران نقد شود یا کسی در چشمانش زُل بزند و بگوید: «فلانی، آن کاری که انجام دادی فلان و بیسار بود!» این ماجرا در مورد کسانی که انتظار زیادی از خودشان و کارشان دارند – یعنی کامل گراها – دو چندان دردناک است و حتی شاید باعث شود که از کوره در بروند. قبل از هر چیز باید تکلیف یک مرز را با هم مشخص کنیم. میان یک نقد سازنده با فضولی کردن تفاوت زیادی وجود دارد.
البته هستند کسانی که فضولی را به جای نقد به خورد دیگران میدهند؛ مثلا در مورد رنگ لباس شما نظرهای کارشناسی میدهند و دستآخر هم میگویند که قصدشان فقط کمک کردن بوده است یا با بیل به جان پروژه، محصول یا سرویس شما میافتند، همه چیز را زیر سوال میبرند و در نهایت میگویند که هدفشان فقط پیشرفت شما و تیمتان بوده است! در مقابل افراد فضول، واکنش را به خودتان واگذار میکنیم. چون روی سخن ما نقد سازنده است. اما گوش به زنگ باشید که نباید فضولی و نقد را یک کاسه کنید.
من خیلی زود یاد گرفتم که به هیچ نقدی توجه نکنم؛ نه کسانی که از تو خوششان میآید و نه کسانی که از تو خوششان نمیآید.
دن براون
و اما نقد سازنده. کمی قبل با هم گفتیم که شنیدن هر نوع نقدی – حتی نوع سازنده آن هم – دردناک است. چون به ما نشان میدهد که زمان، تلاش، انرژی و هزینهای که برای انجام یک کار صرف کردهایم کارگر نیفتاده است. اما تا زمانی که متوجه اشتباهمان نشویم نمیتوانیم آن را اصلاح کرده و قدمهای بعدی را به درستی برداریم.
در این میان، راهی وجود دارد که درد این ماجرا را کمتر میکند. وقتی کسی شما را مورد نقد قرار میدهد، خودتان را از ماجرای این انتقاد بیرون بکشید. شما کارتان یا چیزی که بابت آن نقد میشوید نیستید. البته کار شما به عنوان بخشی از زندگی و هویتتان تعریف میشود اما بدون آن هم شما یک انسان عالی هستید که همیشه میتواند رو به جلو قدم بردارد.
گذشته از این، بخشی از دردناک بودن شنیدن نقد به دلیل بیش از اندازه درگیر کردن خودتان با مسئولیت انجام کارهایی است که واقعا ارتباطی به شما ندارند. اجازه بدهید مثالی برایتان بزنیم. تصور کنید که شما کارمند یک بخش هستید و فرد دیگری از شما میخواهد که به تیم او کمک کنید. در جریان این ماجرا کاسهکوزهها بر سر شما شکسته میشود و مجبور به تحمل نقدهای جانانهای میشوید. سعی کنید همیشه در چهارچوب کاری که مسئولیت آن را دارید اقدام کنید. اگر دغدغههایتان فراتر از این حرفها است باید کارمندی را ببوسید و کنار بگذارید. چون در وجودتان یک کارآفرین زندگی میکند.
یادتان باشد، نهایت هدف ما از زندگی کردن روی زمین، لذت بردن از تکتک ثانیههایی است که در قُلک عمرمان ریخته شدهاند. پس در هر قدمی که بر میدارید و قبل از هر تصمیمی که میگیرید این موضوع را به یاد داشته باشید.